April 28, 2007

شعری از هادی خرسندی

April 16, 2007


غزل تازه ای از سيمين بهبهانی
جان فدای صلح پذيران

بس نسنجيده که گويند :« درين خطـّه ويران
پا به زنجير اسارت چه بر آيد ز اسيران ؟ »
« پا به زنجير اسارت ...» هنر آن است دويدن
ور نه، چالاک دَوَد گوی به ميدان اميران
ای بسا مرد به زندان که چو خورشيد ِ زرافشان
از سر ِ مضحکه خنديده برين معرکه گيران
دور ِ زندان به سر آمد به سرافرازی و رادي
قفسی بود که بشکست به سرپنجهء شيران
بند از پای گسستند به دندان ، نه به خنجر
نکته اين است و نويسند به تاريخ دبيران.
ای جوان ! قول ِ رجز خوان نفريبد به گزافت
جنگ را ساخته خواهند خِرَد باخته پيران
ميوه را چيده و بلعيده و با « حق مسلّم »
« هسته » دارند طلب خيل وکيلان و وزيران !
جنگجو عربده جويی ست به تلبيس مُلبّس
جان فدای دل چون آينهء صلح پذيران
بس کنم قصه که سبزای چمن سرخ شد از گل
ننگ باشد که ز خون لکه شود دامن ايران

April 15, 2007

April 14, 2007

جلوگیری از خروج یک خبرنگار از ایران
آسيد قلی خان: خانم جان مگه آزار داشتی دوباره رفتی. يه بار جستی ملخک ، دو بار .... بابا آخه چرا نمی خواين قبول کنيد که با يک حکومت غير قابل اصلاح طرفيد