May 28, 2006


نامه سرگشاده يك اسير جنگی دوران جنگ ايران و عراق
آقای احمدی نژاد!300 هزار مردم جنوب كرمان در نوبت شورش شهری اند
http://www.peiknet.com/

نامه "احمدی يوسف زاده" مدير مسئول نشريه "رودبارزمين" كه خود از اسرای دوران جنگ با عراق بوده، خطاب به رئيس جمهور، كه قرار است در ادامه سفرهای استانی راهی كرمان شود را در زير می خوانيد. اين نامه سرگشاده است و روی برخی سايت های اينترنتی قرار گرفته اما مطبوعات داخل كشور اجازه انتشار آن را نيافته اند!
آنها كه در هر گوشه ايران كه شورش و قيام می شود دست خارجی را دركار می بينند و لابد در شورش مردم خشكسالی زده جنوب كرمان نيز اگر فردا چنين شود، دست خارجی را كشف خواهند كرد، اگر اندك انصافی و هميت ملی داشته باشند، پيش از آنكه تونل اتمی در زير زمين های كرمان حفر كنند، فكری برای مردمی كه روی اين زمين های خشك و تشنه به جان آمده اند می كنند.
بخش هائی از اين نامه درد انگيز را می خوانيد. بخوانيد تا اگر اين هفته و يا هفته ديگر و يا ماه ديگر در كرمان نيز مردم سر به شورش برداشتند بدانيد دلائل و انگيزه های شورش ها چيست

جناب آقای احمدی نژاد، رئيس جمهور محترم

8 سال خشكسالی مستمر در كرمان غم انگيز است. شايد تدبير خشكسالی برای جنابعالی كه می گويند خداوند در حال سخنراني( در سازمان ملل) شما را در هاله ای از نور قرار داد و سران كشورهای اسلامی را انگار دستی غيبی به صندلی های سازمان ملل سفت چسباند و فرصت حتی يكبار مژه زدن را در طول سخنرانی به آنها نداد، چندان كار سختی نباشد.
(موضوع معروف «هاله نور» را از آن جهت روايت كردم كه شما هيچ وقت قاطعانه آن را رد نكرديد و اجازه داديد كه ما آن را باور كنيم و كرديم)
برای حضرتعالی كه در هر سفرهای استانی دهها مصوبه، با هزينه های ميلياردی به جای می گذاريد و سخنگوی دولتتان هم اخيرا بر اجرای آن مصوبات در حد اجرای قانون اساسی تاكيد دارد و قول تحقق وعده ها را می دهد، لزوما نبايد رسيدگی به قربانيان خشكسالی كه عمدتا همان 300هزار نفر كپرنشين هستند گره ای باز نشدنی باشد.
آقای رئيس جمهور!
از تلويزيون جمهوری اسلامی شنيديم كه نامه شما به بوش يكی از نشانه های ظهور حضرت مهدی جانمان فدايش باد است. خواهش می كنيم حتی در اين صورت هم، ما را از رنج خشكسالی نجات دهيد، وام های بلاعوض را زياد كنيد، وام های گذشته شكست خوردگان طبيعت را ببخشائيد، كه از قديم حكما و فقها گفته اند: «المفلس فی امان ا...» در اين صورت اگر حدس صدا و سيما هم درست از كار درنيامد، لااقل شيعيان تشنه لب به نوايی رسيده باشند.
جناب آقای احمدی نژاد!
شما در يكی از سفرهای استانی آرزو كرديد كه نوكر مردم باشيد و كوچه هايشان را جارو كنيد، در سفر ديگری اعلام آمادگی كرديد، كه رئيس اداره آب شهرستان بشويد و در سفری ديگر اعلام كرديد كه خودتان و وزرايتان افتخار می كنيد برای مردم كارگری كنيد. ما، اما همچنين انتظارهای نابجايی كه در شأن رئيس جمهور ايران نيست را از شما نداريم. ما می خواهيم شما مثل يك رئيس جمهور مقتدر، روز آخری كه از كرمان می رويد توی سالن استانداری كرمان در حلقه وزيرانتان بنشينيد و قاطعانه بر دردهای ناشی از خشكسالی، به ويژه در جنوب استان را مرهم بگذاريد و برای آينده هم نسخه ای قابل اطمينان بپيچيد تا دعای كپرنشينان سيصد هزار نفری بدرقه راهتان بشود. فقط جسارتا نسخه ای نپيچيد كه دوای آن در هيچ دواخانه ای يافت نشود، اين مردم كه 8 سال است شكست پشت شكست را تحمل كرده اند، به نسخه ای آنی با شفامندی مداوم نياز دارند و گرنه نوشدارو بعد از مرگ سهراب چه فايده ای دارد؟
شما در نامه به رئيس جمهور آمريكا گفته ايد آموزگار هستيد. نمی دانم هيچ وقت آموزگار دانش آموزی مثل آن كودك كهنوجی بوده ايد كه خانم معلمش رو در رو به من گفت: «سر كلاس درس (بخوانيد داخل كپر) ديدم رنگ از رخساره يكی از بچه ها پريده، هيچ توجهی به درس ندارد و عنقريب است كه غش كند. گفتم حامد حالت خوب نيست؟ معصومانه گفت: نه خانم سرم گيج می ره، گفتم: صبحانه خورده ای؟ آهسته كه ديگران نشنوند گفت: خانم صبحانه كه نخورده ام هيچ ديشب شام هم نخورده ام، چيزی نداشتيم بخوريم!! از توی كيفم يك اسكناس 500 تومانی درآوردم گفتم: برو از مغازه روستا كيك و آبميوه ای بگير بخور بعد بيا بنشين سر كلاس، اما طبع بلند و جنوبی كودك مگراجازه داد كه دست كوچك نيازش را به طرف من دراز كند؟!
شما كه آموزگار بوده ايد، تا به حال چنين دانش آموزانی هم داشته ايد؟! شما در طول دوره آموزگاری تان دانش آموزی داشته ايد، يا ديده ايد، يا حتی شنيده ايد كه مثل دانش آموزان قلعه گنجی و رودباری مدرسه را فقط به خاطر نداشتن يك جفت كفش برای هميشه ترك كند؟ دانش آموزی داشته ايد كه مدرسه اش سايه كهوری پير و صندلی اش حلب روغن 17 كيلويی و كيفش كيسه برنج پاكستانی باشد كه برنجش را ديگری خورده باشد. آستين های بلند لباس گل و گشادش از دور داد بزند كه پيراهن نيمدار پدرش را پوشيده است؟! اصلا شما پسر بچه دانش آموز 15 ساله ای را ديده ايد كه با دمپايی مادرش سر كلاس حاضر شود و از شادی های زنگ تفريح محروم شود مبادا كه رازش برملا شود و مضحكه همكلاسی ها شود؟! ديده ايد و يا اينكه دانش آموزان و دانشجويان شما دغدغه شان فقط رژيم نامشروع اسرائيل است كه البته آن هم حساسيت به جايی است؟
آقای رئيس جمهور!
اگر حل مشكل مردم استان كرمان به خصوص جنوب پهناور آن، بويژه در ارتباط با خشكسالی، ناامنی و بی شغلی برای دولت شما به طور كامل مقدور نيست، استدعا دارم به كرمان سفر نكنيد تا تصوير شما به عنوان يك ناجی در ذهن مردم فقير مخدوش نشود، لااقل در ذهن آن كشاورز شكست خورده كه خودم شنيدم، يك روز جلو ميز رئيس بانك كشاورزی می گفت: «حالا شما وام های ما را نبخشيد، بالاخره يه روزی هم احمدی نجات می آيه»
شايد او بتواند چند صباحی ديگر با اميد به وعده های شما زنده بماند، اما اگر آمديد و اميدش نااميد شد مثل همان پيرمرد قلعه گنجی توی باغ خشك شده اش دق می كند و می ميرد. (داستانش را از قلعه گنجی ها بپرسيد)
جناب رئيس جمهور!
آيت ا... جنتی پير قوم است. حداقل مردم منطقه ما او را كه خطيب جمعه ام القرای ايران است به عنوان نماد دين می شناسند. آن بزرگوار فرمودند كه نامه شما به رئيس جمهور آمريكا از الهامات خداوندی بوده است. يعنی ايشان معتقدند كه نامه شما به رئيس جمهور آمريكا برای دعوت او و همفكرانش به مكتب پيامبران الهی، الهامی بوده كه از جانب خداوند به شما رسيده و تاكيد كردند كه آن نامه به طور مكرر از صدا و سيما پخش شود و در آينده هم در كتاب های درسی چاپ بشود تا همان دانش آموزانی كه حال و روزشان را گفتم در كتابشان بخوانند و احتمالا بعضی از فرازهای آن جزو سوالات امتحانی شان هم شود. مشكل اينجاست كه اگر روزی به توصيه آقای جنتی عمل شد و دانش آموزان موصوف الحال نامه شما را در كتاب فارسی، يا اصلا چرا فارسی، در كتاب دينی خودشان خواندند، آيا اين سوال برايشان پيش نمی آيد كه چرا خداوند به رئيس جمهور الهام نكرد كه مشكل شام شب ما را حل كند؟!
اگر آمدن و رفتن شما مشكل مردم را به طور كامل و ريشه ای حل نمی كند به كرمان نيائيد و نگذاريد يك مشكل عقيدتی هم به انبوه مشكلات معاش اين مردم اضافه شود.
آقای احمدی نژاد!

من يك آزاده ام، 8 سال درد فقر و گرسنگی را كشيده ام، يك روز در اسارت و در سن 17 سالگی از سر بيكاری نشستم و وصله های لباسم را شمردم، 23 وصله داشت! 8 سال سر گرسنه به بالين گذاشتم و هنوز هر شب از كابوس آن روزهای مرد افكن راحت نمی خوابم. طبيعی است كه درد دردمندان را بهتر از خودشان با تك تك سلول های بدنم می فهمم، در انتخابات رياست جمهوری هم به شما رای ندادم، اما امروز شما را به عنوان رئيس جمهور هفتاد ميليون ايرانی كه كمترين آنها خودم هستم قبول دارم و تقاضا دارم شما به وعده هايتان عمل كنيد. شما مردم ما را از اين زندگی پرمرارت نجات دهيد، شما رنگ سرخ نشاط را جايگزين زرد رويی كودكان ما بكنيد. آن وقت نامه دومتان را با خيال راحت به پاپ يا كوفی عنان يا هر شخصيت ديگری از جهان كه صلاح دانستيد بنويسيد و مشكل بشريت را كه بيشتر ناشی از بی عدالتی و كمتر در نتيجه دوری از سيره انبياست يكجا حل كنيد، ما كه بخيل نيستيم، اما يادتان باشد اول چراغ خانه، بعد چراغ مسجد.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گويم
تو خواه از سخنم پند گير ،خواه ملال
والسلام علی عبادا... الصالحين
آرزومند موفقيت روزافزون شما
كهنوج- احمد يوسف زاده

0 Comments:

Post a Comment

<< Home