November 09, 2019

سرنوشت محتوم شاه سرنگونی بود

من هرچقدر فکر میکنم سرنوشت محتوم شاه سرنگونی بود بنا به دلایلی از جمله موارد زیر

فقر آگاهی در مردم و کمبود روشنفکر واقعی. در حکومت شاه، تا مرداد سال ۱۳۳۲ آزادی سیاسی بود. حتی حزب توده در دولت وزیرداشت. ولی در تمام مدت کشور دچار هرج و مرج، تروروتظاهرات و درگیریهای خیابانی بود. این نشان میدهد که به علت فرهنگ قبیله ای و خود محور پنداری، تنها نحوه استفاده ای که مردم از دمکراسی میشناختند، تظاهرات و درگیری و براندازی نظام حاکم بود.

همسایگی با شوروی و تاثیر افکار کمونیستی بر طبقه جوان کشور. کمونیستها با اقتصاد بازار آزاد مخالف بودند. اینها بجز دیکتاتوری پرولتاریا، هیچ سیستم دیگری را قبول نداشتند وبه همان طریق دوقلوهای مذهبی شان به غیر از جامعه بی طبقه توحیدی هیچ جانشین دیگری را قبول نداشتند. در نشریات سازمانهای کمونیستی تبلیغاتی بر علیه پارلمانتاریزم انجام میشد. آنان میگفتند که نظام سرمایه داری فقط با انقلاب خونین برانداخته میشود. نشریه نبرد خلق ارگان تئوریک سازمان چریکهای فدایی خلق در چندین شماره از ارتباط سازمان با گروه بادرماینهوف آلمان و ارتش سرخ ایتالیا که در کشورهای دمکراتیک خود اقدام به ترور میکردند نوشته است.

عامل فرهنگی: در دوران مدرسه بخصوص دبیرستان، اگر معلم مهربانی می آمد سر کلاس که میخواست با بچه ها دوست باشه، بچه ها کلاس را میگذاشتند رو سرشون که در یکی دو مورد آن معلمان مهربان با نا امیدی کلاس را ترک کردند و دیگر برنگشتند. در حالیکه در کلاس معلمان خشن و بد اخلاق، کسی جرات جیک زدن نداشت. از سال ۵۵ هم که شاه فقید تصمیم به گشودن فضای سیاسی کشور گرفت، مردم با دیدن اینکه به راحتی میتوانند به خیابانها بیایند و فریاد بزنند، همان کاری را کردند که در سالهای قبل از ۱۳۳۲ میکردند. ریختن به خیابان و سردادن فریاد مرگ بر شاه. ما بلد نبودیم که چه استفاده دیگری میشود از آزادیهای سیاسی کرد.

شما هر کشور پیشرفته ای را که در دنیا میبینید دارای سیستم سیاسی دمکراتیک است. من گمانم این است که شاه فقید با رویای تبدیل ایران به یک ژاپن دوم و با علم به این که چنین رویایی فقط در یک فضای دمکراتیک میسر است، تصمیم جدی به برقراری آزادیهای سیاسی کنترل شده از طریق حزب واحد رستاخیز داشت که البته امروز که نتایج آنرا میبینیم، باید گفت که راههای بهتری شاید باید در نظر گرفته میشد.

تبلیغات: شما حتی یک نمونه اعلامیه یا پشتیبانی در مورد اقدامات شاه در ایجاد سپاه دانش و بهداشت و سهیم کردن کارگران در سود سهام کارخانجات از جانب هیچ گروه سیاسی نمیبینید. در حالیکه زمانی که جمهوری اسلامی اقدام به سرکوب گروه اتحادیه کمونیستها و پیکار گرفت، دوستان اکثریتی و توده ای با عنوان کمونیستهای آمریکایی و سازمان های سیا ساخته از این سرکوب حمایت کردند. شاید باورتان نشود که در سال ۱۳۵۳ با بالا گرفتن تنش بین ایران و عراق و اخراج ایرانیان از عراق که همراه با مصادره اموال آنان بود، بسیاری از دوستان چپ در محافل مطالعاتی ادعا میکردند که حزب بعث یک حزب سوسیالیستی است و با مالکیت فردی مخالف و از مصادره اموال ایرانیان حمایت میکردند. این را من از خودم نساخته ام. از یکی ازدوستان چپم در همان زمان شنیدم که بحثی هم در بینمان در گرفت چون او حکومت شاه را وابسته به امپریالیسم ولی حسن البکر را سوسیالیست و مستقل میدانست. بسیاری از مصاحبه های شاه برای من تازگی دارد که چطور این مصاحبه را در آنزمان نشنیده ام. مانند آنجاییکه که گفت که بزودی ما با امریالیستها درگیری خواهیم داشت. یا اینکه گفت در سال ۵۷ قراردادهایمان را با کنسرسیوم نفت تمدید نخواهیم کرد.

من بیست و اندی سال در آن نظام زندگی کردم. ایده آل نبود همه چیز ولی اوضاع سیاسی و اجتماعی رو به پیشرفت بود. فساد بود بخاطر همان خصلت ما ایرانیان که یک شبه میخواهیم ره صد ساله برویم، ولی فساد سیستماتیک نبود. خاطرات علم هم ثابت میکند که شاه ناراحت از کارهای برادران و خواهرانش بود. شاهپورها و شاهدخت هایی که با استفاده از نسبت با شاه فقید به مردم زور میگفتند. ما از ساواک میترسیدیم و از پاسبانها هم. پاسبانها به رشوه گیری مشهور بودند. آدمهایی را میشناختم که بخاطر خواندن کتاب مادر ماکسیم گورکی و خرمگس اتل لیلیان وینیچ دستگیر شدند و چون شائبه ارتباط با چریکهای فدایی خلق در میان بود، شکنجه هم شدند. در مورد یک نفر از آنها که از اقوام بود البته این شائبه واقعیت داشت هر چند او هیچوقت اعتراف نکرد. اینان بعد از سه ما آزاد شدند و به سر کارها و کلاسهای خود برگشتند ولی کینه ای شدید از شاه در دل گرفتند، کینه ای ویرانگر که جان و جهان آنها را هم بعدها سوزاند.

امروز هم ما با همان کینه روبرو هستیم. باید باور کرد که جمهوری خواهان هنوز هم بعد از چهل سال نتوانسته اند یک شخصیت برجسته را علم نمایند. من اعتقاد دارم که احتمال بازگشت نظام سلطنتی با توجه به نمونه های تاریخی ضعیف است. و اعتقاد هم دارم که حتی یک روز بیشتر ماندن این نظام یعنی نابودی بیشتر منابع و نابودی آینده جوانانی که در این کشور همه راهها را به روی خود بسته میبینند. با وجود اشتباه تاریخی سال ۵۷ هنوز هم بسیاری ترجیح میدهند که همین نظام اهریمنی ادامه داشته باشد تا اینکه با رضا پهلوی در یک صف قرار بگیرند. دقیقا مانند سال ۵۷، ما ترجیح میدهیم که کشور نابود بشود ولی با مشارکت خاندان پهلوی آزاد نشود.