-->
شيرين عبادي: در انتخاباتي که آزاد نيست شرکت نمي کنمدعوا همه سر يک صندلیستاز يک ماه پيش وبلاگهای من، يعنی «
حضور خلوت انس»، «
جمهوری قلم»، «
گردون ادبی»، «
فريدون سه پسر داشت»، و «
Abbas Maroufi's Deutsch Weblog» همگی در ايران فيلتر شده است. بسياری از دوستانم حدوداً يک ماه است که نمیتوانند صفحهام را باز کنند. مدتی ساکت ماندم تا شايد خودم موضوع را سليقهای و ادواری تلقی کنم، و ماجرا بگذرد. اما چنين نيست. بايد از راههای ديگر اقدام کنم، با تمام توان. بايد رمان و ادبيات را بگذارم برای جايی ديگر، و فعلاً از حقوقم دفاع کنم. راهی نيست جز ادامهی ژورناليسم سياسی، افشاگری، نورتاباندن به ويرانگری و ويرانه.با مرکّبم سياهشان میکنماز دوستانم که هنوز فيلتر نشدهاند میخواهم مطالبم را در وبلاگهاشان بازنويسند. اين را میدانم که هر دوستی يک پنجرهی خانهاش را برای من باز میگذارد. اين تنها دارايی من است، بارها گفتهام. اما راستش حالا ديگر قابل سانسور نيستم، فقط از اين نکبت خسته شدهام.بحثهايی چون آزادی بيان، دموکراسی، و حقوق بشر حالا ديگر از حوصلهی امکان جهانی بشر خارج است. همانطور که دوازده سال پيش در ايران، در همين "حضور خلوت انس" نوشتم: «چيزی که در جامعهی ما حذف شده، اوليسس جيمز جويس است؛ رمانی که پنج هزار نفر بيشتر قادر به درکش نيستند. اما چيزی که فراوان میيابيد فيلمهای پورنو ساخت هنگکنگ است؛ در ميدان توپخانه کيلويی میفروشند...»عارم میآيد از راستها و نظامیها حرف بزنم. روی سخنم با اصلاحطلبان است که دارند خودشان را به در و ديوار میزنند تا صندلی مقام را بچسبند، و خودشان را توجيه کنند. دروغ میگويند. در همين سايت "رويداد" و "امروز" که دور بزنيد، يک "غريبه" نمیبينيد، از نام ما کهير میزنند، آنوقت شعر سيمين را شعار تبليغاتی میکنند. به قول خودشان در "بازترين دوره" ما را برنمیتابند، وای به روزی ديگر که يکی با رأی مردم به حکم حکومتی گردن نهد!با هيچکدام از چهرههای جمهوری اسلامی راه به جايی نمیتوان برد. اين نظام و اين اسلام جز اينکه بشريت را به گورستان هدايت کند، دستاوردی ندارد.ديکتاتور بد، ديکتاتور خوب! واژهها گاهی بار لغتنامه را سنگين میکنند؛ صدام بد بود، فيدل کاسترو خوب است! اصولگرايان بدند، اصلاحطلبان بهترند! خدای من! بيست و پنج سال، و هربار به ترفندی مردم را مجبور "اکل ميته" * کردهاند تا خودشان از حکومت نيفتند. و حرف آخر را رهبرشان امروز زد: «ملت ايران روز جمعه از نظام و قانون اساسی دفاع میکند.»بميريد که کشته نشويد، تحقير شويد که بیآبرو نشويد، در زندان بمانيد که کاميونیتان نکنند! به "اين" رأی دهيد تا به "آن" رأی نداده باشيد، در فقر و فلاکت فرو رويد که از گشنگی نميريد. فعلاً "اين" را قبول کنيد که "بدتر" نشود. بدتر يعنی چی؟ مگر از اين بدتر هم هست؟وای بر مردمی که خيال کنند در بازی بد و بدتر، پا به انتخابات سالم و انسانی گذاشتهاند. وای بر آنهايی که تصور کنند اينها (از دم) بهتر از چائوشسکو يا استالين يا صدام حسيناند. و وای بر جوانانی که از سايهی زودگذر يک فاشيست نظامی يا فاشيست کهنهکار بهراسند تا به يک دولت مستعجل تحت حکم حکومتی تسليم شوند. نه. در ايران آزادی نيست، حقوق بشر نيست. و اين بازیها اصلاً دموکراسی نيست. دعوا همه سر يک صندلیست. * اکل بر وزن اهل، ميته بر وزن عينه، يعنی انسان ناچار به خوردن مردار شود تا نميرد. يک اصل فقهی.
00:01 (33) نظر (0) دنبالک-->June 12, 2005
فراخوان کانون نویسندگان ایران
اين متن امشب از تهران به دستم رسيد. آن را برای
سايت اخبار روز ارسال کردم، دوستان لطف کردند، درج شد. از کليهی سايتها و وبلاگها تقاضا دارم در انتشار آن همکاری کنند. با سپاس.موضوع بسيار جدی است. ناصر زرافشان، وکيل پروندهی قتلهای زنجيرهای شرايط بدی را سپری میکند. هرچند که پروندهی قتلهای زنجيرهای از منزل علی فلاحيان (با آنهمه مراقبت ويژه و تجهيزات امنيتی) به سرقت رفته، اما نگذاريم عدالت پايمال شود.و اما متن کانون:
فراخوان کانون نویسندگان ایران برای گردهمایی در برابر زندان اوین
مردم آزادهی ایرانسازمانهای مدافع حقوق بشر!
ناصر زرافشان هشتمین روز اعتصاب غذای دردناک خود را می گذراند و در خطر جدی مرگ قریبالوقوع است. ناصر زرافشان مبتلا به بیماری حاد کلیوی است و هر لحظه بر وخامت بیماری او افزوده میشود. ما از همهی مردم٬ نهادهای فرهنگی و اجتماعی درخواست میکنیم که درگردهمایی اعتراضی تحصنکنندگان٬ از ساعت ٤ تا ٦ بعد از ظهر روز سه شنبه ٢٤/٠٣/٨٤ در برابر در بزرگ زندان اوین شرکت کنند. کانون نویسندگان ایران
٢٢/٠٣/٨٤
23:48 (20) نظر (2) دنبالک-->
آقای معین! لااقل به خودتان احترام بگذارید
اين نامه را دوستی فرستاد که در وبلاگم منتشر کنم. آنقدر اين دوستم بیپناه است که نمیتوانم نامش را ذکر کنم، روزگاری ديگر وقتی من هم در ايران هستم، نام اين "بيست و شش ساله" را در حضور خودش خوام گفت. نامه اما بسيار زيباست:آقای معین سلام،وقتی میبینم شما و دوستانِ تا به امروز امیدوارتان، هنوز بر سیاق سابق سخن میرانید، یاد پدر بزرگ مرحومم میافتم که خیلی هم ماه بود. تمام پانزده سال آخر عمرش را صبحها با این تصمیم بیدار میشد که سیگارش را ترک کند اما وقتی مرد، سیگاری گوشهی لبش بود. سه روز پیش از مرگش او را دیدم. گفتم : " آقاجون دوست دارین چه کار کنم براتون الآن؟ فکر کنین که هرکاری بخواین میتونم بکنم."با خنده گفت : "پیر شی الهی! یه سر برو دکون جهان، سه نخ، نه، حالا که میری یه پاکت، زر بگیر بیار. این دوسه روز آخر عمری کرایهی این ادا اطوارا رو نمیکنه."آقای معین! شما از یک منظر بداقبال بودید که قرعه اقبال گروههای سیاسی اصلاحطلب بعد از تجربهی خاتمی خورد به نام شما. اگر هشت سال پیش، پبشقدم میشدید بیست میلیون رأی خالص در انبان داشتید.خاتمی آن روز را کمتر از شمای امروز میشناختند. شعارهای خاتمی بیست میلیون رأی آورد. شعارهای شما هم میتوانست امروز رأی بیاورد، اگر اولین اصلاح طلب بودید. ولی هشت سال به چشم بر هم زدنی گذشته است از آن روزها. شما امروز وقتی سخن از حقوق شهروندی به زبان میرانید، شبیه کسی هستید که در کوههای دربند و درکه دارد قدم میزند، سوت میزند و برای خودش دلی دلی میکند. مثل پدر بزرگ من که پانزده سال حرف زد و یک روز عمل نکرد.فرصت اما هنوز باقیست. اوین را که بلدید کجاست؟ پوینده و مختاری را هم به گمانم باید بشناسید. وکیلشان امروز، در زندان، جور قاتلانشان را میکشد. زرافشان اعتصاب غذا کرده است و وعده داده تا آزادی کاملش هم ادامه دهد حتا اگر به مرگش منجر شود.کاری کنید آقای معین! لااقل به خودتان احترام بگذارید. به غرورتان. وقتی میگویید قانون باید حاکم باشد در این مملکت، برای حاکمیت قانون کاری کنید. وقتی میگویید حق آزادی بیان را محترم میشمارید برای آزای گنجی کاری کنید. وقتی فقط حرف میزنید خودتان را بی ارج و قرب میکنید در نگاه دیگران.حداقلش این است شما هم مقابل زندان اوین تحصن کنید. کسر شأنتان میدانید که زیر آفتاب، سر پا بایستید و احیاناً پاسخ دلخواهتان را نشنوید؟مگر سیمین بهبهانی، مگر آغاجری، مگر عمویی و مگر دیگران، آنجا بر تخت سلیمان نشستهاند؟ شما هم به آنها بپیوندید و اعلام کنید اگر تمام زندانیان سیاسی تا زمان برگزاری انتخابات آزاد نشوند انصراف خواهید داد.این میتواند نقطهی آغازی باشد بر پایان این همه کابوس و تباهی. رفتن به سعدآباد اگر برایتان خیلی جاذبه ندارد میتوانید این کار را همین امروز بکنید.همراه مردم بودن از شأن آدم نمیکاهد. به غرور خودتان بیندیشد و با حمایت از زندانیان سیاسی در بند، غرورتان را احیا کنید.با احترام.
00:23 (26) نظر (1) دنبالک-->
June 07, 2005
خوبی مبارزه
به احترام اکبر گنجی، بحثهای فرعی (از جمله خوب و بد بودن کانديداها، انتخاب بد که بدتر نشود، دفع فاسد به افسد و...) را کنار میگذارم، و انتخابات را تحريم میکنم. برای کسی هم نسخه نمیپيچم.به احترام اکبر گنجی بر میخيزم. همرای و همراه او؛ برچيده شدن کامل ديکتاتوری، اجرای حقوق بشر، دموکراسی، عدالت اجتماعی، و آزادی انسان نخستين خواستهی من است. و در تمام اين سالها تا پای جانم بر اين خواسته پای فشردهام.مهم نيست که روزی در کارزار تنها ماندهام، کتک خوردهام، لت و پار شدهام، زير بازجويی آزار ديدهام، و ويران شدهام.مهم نيست که چگونه جان به در بردهام، چه بلاهايی سرم آمده، چقدر با خدا حرف زدهام.مهم اين است که امروز سرانجام در وطنم آدمی در اندازههای گاندی میبينم. با او هماوازم، و به شعارهای چند روزه کانديداها پشت میکنم. همراه اکبر گنجی به احترام انسان با تمام توان برابر نظام ويرانگر میايستم. به قول نيکآهنگ کوثر:«من آدم بدگمانی هستم. چرا نباشم؟ از این جماعت جز خالی بندی چیزی ندیدهام. سیاستشان هم عین دیانتشان است و دیانتشان عین سیاستشان...»خوبی مبارزه اين است که اگر خرد شوی، لااقل انگيزهات را از دست ندادهای. برای زندگی چه انگيزهای بالاتر از اين که تزوير يک تاريخ را به خاک بسپاری؟به احترام اکبر گنجی اعلام میکنم: اصلاحات در لوای قانون اساسی جمهوری اسلامی يعنی "خوردن" هشت سال ديگر از عمر يک ملت، يعنی دروغ، يعنی دور باطل، يعنی جلق سياسی با چند تا آدم. ماجرا از بنيان غلط است.ابن سينا میگويد: «اگر برای يک غلط هزار دليل بياوری میشود هزار و يک غلط.»
01:37 (25) نظر (0) دنبالکMay 29, 2005
صلاحيت حکم حکومتی احراز شد!
اين حکم حکومتی بود که صلاحيتش احراز شد! يعنی صلاحيت حکم حکومتی به لطف شما احراز شد. قاچ زين را بگيريد تا صلاحيت نفس کشيدنتان احراز شود. و ديگر چه داريد؟ تاجگزاری رسمی فرعونيت با دست شما انجام گرفت. جشن بگيريد، و شعار بدهيد. کانديدای شما تأييد شد، حق و عدالت جاریست. بقيه که آدم نيستند! حقی ندارند! بحث خودی و نخودیست. نه؟وای بر شما!يادتان باشد! خودتان با توپ "تخم مرغی" آنها بازی کرديد، قحطالرجال است، و شما هم برای سياست دو نمره کوچکيد.برويد، اگر ايران و مردم را عاشقانه دوست داريد، برويد با کار فرهنگی بياييد بالا. اگر هم قدرت را دوست داريد، کمی به اقتدار و غرور فکر کنيد.قدرت، اقتدار نيست.هر سياهپوش بیتجربهای در عدالت شبانهی فداييان اسلام میتواند با کلت کمریاش نفس مردم شهر را بگيرد. و يک نفر نفس شما را گرفت.
01:16 (26) نظر (0) دنبالکسایت ها
mailto:abbasmaroufi@gmx.deحضور خلوت انس